سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانواده سالاری

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دیدم یکی از آقایان خیلی با دولت مدارا می کنه(!!!!) با خودم گفتم

هیچ وقت راهپیمایی روز قدس شش سال پیش یادم نمیره، توی خیابان طالقانی می رفتم که یک پژوی سبز از جلوم رد شد از بین مردان داخل ماشین فقط یک نفر برام آشنا بود اما اسمش ،«خدایا چرا اسمش یادم نمیاد؟!! »ناچار با عنوان مسئولیتیش بهش سلام کردم:«سلام آقای شهردار!!»

راستش احمدی نژاد ()بدجور به دلم نشست، مسئول خاکی و خودمانی ،چقدر شبیه ما بچه های پایین شهری بود، به قول کارتهای تبلیغاتیش« مردی از جنس مردم!!»

وقتی احمندی نژاد کاندید ریاست جمهوری شد ترسیدم،گفتم خدایا چرا احمدی نژاد؟احمدی نژاد رای اصولگرایان رو می شکنه!! اما اعتراف میکنم ته دلم خوشحال بودم، احمدی نژاد برایم تبلور شعارهای انقلاب بود که به لطف دولت های کریمه اصلاحات و سازندگی از یاد رفته بودند!!

احمدی نژاد آدمی بود که جلوی آقایانی که خود را صاحب نظام می دانسنتد ایستاد.

احمدی نژاد وقتی از عدالت حرف می زد به دلم می نشست، من بچه پایین شهرم ،بعضی سرداران سازندگی و اصلاحات آنقدر به من دروغ گفتند که دروغ گوها را راحت تشخیص بدم، احمدی نژاد اما دروغ نمی گفت،دلم شهادت می داد.

احمدی نژاد اگر از محرومان حرف می زد خود محرومیت را دیده بود مثل بعضی آقایان نبود که زندگی سلطنتی را زندگی در حد کفاف و عفاف بنامند!!!

احمدی نژاد لباس ساده می پوشید و به آن افتخار می کرد هر چند برخی آقایان در نماز جمعه هایشان ساده پوشان را جلنبر بنامند!!

احمدی نژاد وقتی دست آقا را می بوسید از عشق به ولایت بود مثل  بعضی ها دنبال شورای رهبری یا خود رهبری نبود!!!

احمدی نژاد وقتی اللهم عجل می گفت از اعتقادش می گفت....


بررسی شخصیت اجمالی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی)

بررسی شخصیت اجمالی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی)

 

بررسی شخصیت اجمالی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی)

مبارزات و مسؤولیت ها

آیت الله خامنه ای،مجاهدی شجاع و با تقواست که در سراسر زندگی پر برکتش همواره در جهاد به وسیله ی قلم و سخن و سلاح بوده و به خصوص از سال 1341 که امام بزرگوار نهضت عظیم اسلامی را آغاز نمود،دقیقه ای از تلاش و جهاد باز نمانده است.
شرح این همه مبارزه،خود چندین جلد کتاب می خواهد،تنها در این مختصر اشاره ای خواهیم داشت:
آیت الله خامنه ای در این باره می فرمایند:
( در ارتباط با ورود به میدان و مسایل سیاسی،سال های 31-32 بود که شنیدم مرحوم نواب صفوی آمدند به مشهد که در این ارتباط یک جاذبه پنهانی مرا به طرف مرحوم نواب می کشاند و خیلی علاقه مند شدم نواب را ببینم،تا این که خبر دادند نواب می خواهد به مدرسه ی سلیمان خان که من هم از طلاب آن جا بودم بیاید که آن روز ورود مرحوم نواب به مدرسه ی سلیمان خان جزو روزهای فراموش نشدنی زندگی من است.
وقتی ایشان با یک عده از افراد فداییان اسلام که کلاه پوست مخصوص به سر داشتند،وارد مدرسه شد،به هیأت ایستاده و با شعار کوبنده شروع به سخنرانی کرد.
محتوای سخنرانی اش هم این بود که باید اسلام زنده شود و اسلام حکومت کند و در این ارتباط پرخاشگرانه،شاه،انگلیس و مسؤولین مملکتی را متّهم به دروغگویی کرد و گفت: این مسؤولین مسلمان نیستند!
من که برای اولین بار این حرف ها از زبان مرحوم نواب به گوشم می خورد؛آن چنان حرف هایش در دلم نشست که دوست داشتم همیشه با او باشم و همان جا اعلام شد که فردا آقای نواب از مهدیه به مدرسه ی نواب خواهد رفت،و فردای آن روز مرحوم نواب به هیأت اجتماع از مهدیه به سوی مدرسه ی نواب حرکت کرد و در بین راه خطاب به مردم با صدای بلند شعار می داد و می گفت: (برادر غیرتمند مسلمان،باید اسلام حکومت کند)؛تا این که به مدرسه ی نواب وارد شد و آن جا هم با تمام وجود یک سخنرانی مفصل و هیجان انگیزی ایراد کرد،و بعد از سخنرانی به ایشان پیشنهاد اقامه ی نماز جماعت شد که قبول کردند و نماز را به امامت ایشان خواندیم: بعد از آن که مرحوم نواب از مشهد رفتند،ما دیگر از او خبر نداشتیم تا این که خبر شهادتش به مشهد رسید. وقتی خبر شهادت ایشان به مشهد آمد،ما از روی خشم و غیض منقلب شده بودیم،به نحوی که در صحن مدرسه شعار می دادیم و از شاه بدگویی می کردیم و نکته ی قابل توجه این است که مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی در مشهد تنها روحانی ای بود که بر اساس همان آزادگی و بزرگ منشی اش در مقابل شهادت مرحوم نواب عکس العمل نشان داد و مجلس درس از شهادت مرحوم نواب صفوی و یارانش به وسیله ی دستگاه حاکم انتقاد شدید کرد و تأثر خودش را از شهادت آنها ابراز داشت و گفت: مملکت ما کارش به جایی رسیده که فرزند پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را به جرم گفتن حقایق می کشند!! و لذا از همان وقت جرقه های انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله ی نواب صفوی در من به وجود آمد. هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن کرد. بنابراین،آن حالت رنگ پذیری از مرحوم نواب سبب شد که در همان سال 34 یا 35 اولین حرکت مبارزاتی ما شروع شود،به این شکل که یک استانداری به نام (فرّخ) برای مشهد آمده بود و این شخص به هیچ یک از مظاهر و ضوابط دینی احترام نمی گذاشت؛از جمله این که در ماه محرم و صفر که معمول بود سینماهای مشهد تعطیل می شد،ابتدا تا چهاردهم محرم اعلام تعطیلی می کرد و بعد یک قدری سر و صدا شد تا بیست محرم تجدید کرد،و لذا ما چند نفر بودیم که نشستیم یک اعلامیه در ارتباط با امر به معروف و نهی از منکر نوشتیم و با پُست به این طرف و آن طرف فرستادیم).

مبارزات از سال 41 به بعد

حوزه ی علمیه ی قم از سال 1341 با ندای امام امت به پا خاست و شور دیگری در این مرکز علم و تقوی و جهاد و شهادت پدید آمد.
علما و طلاب با تلاشی خالصانه و مردانگی تمام،سخنان و رهنمودهای امام و سایر مراجع را به اقصی نقاط ایران می بردند و اعلامیه- های آنان را با کمک همه ی نیروهای حزب اللهی مردمی،چاپ و پخش می کردند. این شور و هیجان و مبارزه به سایر حوزه های علمیه و مجامع دینی منتقل گردید و مهم ترین آنها حوزه ی بزرگ و قوی مشهد بود.
آیت الله خامنه ای در این مورد،نقش سازنده و عظیمی را ایفا نمود و ضمن فعالیت هایی که در قم داشت ارتباط خود را با علما و طلاب مشهد تقویت نمود و کوشید با استفاده از فعالیت های سایر علمای خراسان هرچه بیشتر و بهتر طلاب را تجهیز نماید.
این فعالیت آن چنان مؤثر و چشمگیر بود که در سال 1342 از طرف امام مأموریت یافت،سه پیام را به مشهد ببرد،سه پیامی که با محرم سرنوشت سازی که پانزده خرداد در آن اتفاق افتاد،ارتباط داشت.
پیام اول،برای علما،خطبا،منبری ها و سران هیأت های مذهبی،راجع به حمله به اسراییل و مسأله ی فیضیه.
پیام دوم و سوم،برای مرحوم آیت الله العظمی میلانی (قدس سره) و یکی از علمای مشهد راجع به شروع مبارزه ی علنی از هفتم محرم.
این رسالت به خوبی به انجام رسید و پیام ها توانست موب تشدید مبارزات در استان خراسان گردد.
ایشان در سفر گوشه هایی از این پیام ها را در شهرهای بین راه روی منبر برای مردم گفتند و همه جا بذر قیام را پاشیدند. سپس با تنی چند از دوستان متعهد قرار گذاشته تا به شهرهای مختلف استان سفر کنند و به ترتیبی که امام معین فرموده بودند از روز هفتم محرم آن سال،مسایل روز و اوضاع سیاسی و اجتماعی و مسأله ی فیضیه و نقشه های پنهانی رژیم را برای مردم شرح دهند و این بدان علت بود که پس از جریان انجمن های ایالتی و ولایتی و قضایای رفراندم قلابی شاه و ضدیت او با اسلام و علما و روحانیت و فاجعه ای که
در فیضیه پدید آورد،و نیز عزای عمومی نوروز سال 1342،زمینه برای یک قیام عمومی علیه رژیم ستمشاهی،داشت پدید می آمد.
محرم آن سال بهترین موقعیت را به دست داد؛لذا امام روحانیت به بهترین نحو از آن استفاده کردند و برنامه ریزی شد که روزهای اول تا ششم محرم مطالب کلی و اصولی گفته شود،و از روز هفتم مطالب اساسی و حقایق با نهایت صراحت برای مردم بیان گردد،تا چهره ی منفور شاه از پس نقاب اصلاحات طلبی برای مردم آشکار گردد.
سهم آیت الله خامنه ای شهرستان بیرجند شد که مرکز قدرت و سیطره ی رژیم و به اصطلاح تیول اسدالله اعلم،نخست وزیر وقت بود.
ایشان در بیرجند از روز سوم محرم منبر می روند و با آگاهی بخشیدن به مردم،نهضت را شروع می نمایند. ایشان روز هفتم محرم که جمعیت کثیری در مجلس شرکت کرده بودند قضایای مدرسه ی فیضیه را با حالی پرشور و بیانی گیرا و مردم عجیب گریه می کنند.
ایشان بعدها در این باره فرمودند:
(آن روز منبری اولی،مطالب را طول داد و دیر پایین آمد و برای من حدود نیم ساعت وقت ماند. مطالب را که شروع کردم از شدت هیجان لرزیدم؛هرچند به هیچ وجه نمی ترسیدم و حال مردم نیز در من اثر می گذاشت،مردم عجیب اشک می ریختند و هنگامی که از منبر پایین آمدم دور مرا گرفتم که مبادا دستگیر شوم).
این منبر در شهر خیلی صدا می کند و فردا صبح در مجلس دیگری که در منزل شخصی بود،جمعیت عظیمی می آیند و آن جا نیز مسایل روز مطرح می گردد.
آیت الله خامنه ای در این باره می فرماید:
(روحانی مشهوری در بیرجند بود به نام تهامی که آن روز به من گفت: با این که من ر این شهر از همه مطلع ترم اما این گونه مسایل را نمی دانستم،و اگر غیر از شما کس دیگری می گفت باور نمی کردم،و در هیچ جریانی این همه گریه نکرده ام).
شهر بیرجند در این دو روز به شدت منقلب شده بود و مردم آمادگی خاصی پیدا کرده بودند.
صبح روز نهم (روز تاسوعا) ایشان منبر داغی می روند و اوضاع به گونه ای می شود که عوامل رژیم به شدت نگران می شوند. با این که در روزهای تاسوعا و عاشورا معمولاً روحانیون را دستگیر نمی کردند؛ ولی از شدت وحشت ایشان را دستگیر می کنند.دو روز در بیرجند نگه می دارند و سپس به مشهد برده و تحویل ساواک مشهد می دهند؛اما همین دستگیری نیز اثر مهمی در بیداری مردم می- گذارد.
اثرات این فعالیت ها و پیام ها به گونه ای بود که در محرم آن سال،مشهد پس از تهران بیشترین دردسر را برای رژیم فراهم کرد و به همین علت طاغوت با ایشان که رسول آن پیام ها بود و خود نقش اساسی در قیام مردم داشت،به شدت و خشونتی برخورد کرد که تا آن موقع سابقه نداشت با روحانیون این گونه رفتاری بشود. یعنی،ابتدا ایشان را به ساواک و از آن جا به زندانی مخروبه در ژبان می- بردند که حتی از وسایل اولیه زندان هم محروم باشند؛تهدید هم می کنند که ریش ایشان را خشک خواهند تراشید،ولی بعد
تصمیمشان عوض می شود و با ماشین اصلاح،محاسن ایشان را می تراشند.
آیت الله خامنه ای در این باره می فرمایند:
(پس از این کار هنگامی که داشتم می رفتم صورتم را بشویم،ستوانی متکبّر و خودخواه شروع به تمسخر کرد و با خنده بلند می گفت: (دیدی ریشت را تراشیدم! با آرامش گفتم: (بد هم نشد خیلی وقت بود که چانه ام را ندیده بودم). معلوم است که این به مسخره گرفتن ساواک و فشارهای آن،چقدر رژیم را در هم می شکند و تحقیرش می کند).
سپس ایشان را مجبور به بیگاری در پادگان کردند،فرقان به دستشان دادند تا آجر ببرد و با بیل و کلنگ زمین را کنده و صاف نماید و با دست علف ها را از زمین بکند.و از این قبیل کارها که تاکنون سابقه نداشت با روحانیون چنین رفتاری بکنند.
این نوع رفتار،شدت عصبانیت رژیم را از این روحانی خوش بیان و شجاع و فعال می رساند.
حدود ده روز از دوره زندان طول کشید.ایشان در این مورد می گویند:
(بد نبود،تجربه ی جدیدی بود،یک دنیای جدیدی بود با ساواک،با بازجویی ها و دعواها و اوقات تلخی ها،اهانت های شدید و خلاصه ناراحتی های مبارزه).
پس از آزادی دوباره با دوستان می نشینند و به ارزیابی وقایع و کارهای گذشته،پرداخته تصمیم می گیرند دوباره به شهرهای مختلف کشور سفر نماید و فجایع و جنایات رژیم را بر ملا ساخته و قیام امام را تداوم و گسترش بخشند. در ادامه چنین می فرمایند:
(نشستیم و با دوستان قرار گذاشتیم که این دفعه با قرار درست و حسابی و حساب شده،هر کدام به یک نقطه ی کشور برویم و حقایق را بیان کنیم،البته اختناق زیاد بود. دستگاه هم آماده سرکوبی بیشتر شده بود. در آن موقع هنوز مردم از تأثیر پانزده خرداد بیرون نیامده بودند. سرکوبی شدید مردم و جنایات رژیم؛برخی را به محافظه کاری کشانده بود،هرچند برخی دیگر را به مقاومت بیشتر و جهاد بزرگتر می خواند ).
در این وضعیت باز فریاد رسای روحانیت بود که مردم را به مقاومت و مبارزه دعوت می کرد.و به گفته ی آیت الله خامنه ای:
(در کلیه ی شهرها و بین راهها،در دهکده های کوچک و دهات دور افتاده و هر جا که زیر چنگال ظلم شاه و ایادیش اسیر بودند،اربابان زر و زور بر مال و ناموس و اعتقاد و ایمانشان تسلط داشتند،(یکی) از شاگردان امام خمینی در آن جا حاضر می شدند و بدون ترس و وحشت از گرفتار شدن و شکنجه دیدن به دست رژیم شاه،حقایق را برای مردم بازگو می کردند).
این سفرها و حرکت دست جمعی آن هم پس از پانزده خرداد و پس از زندانی کردن امام،بسیار ارزشمند بود و هماهنگی و دامنه آن،که اکثر شهرها و برخی از روستاها را در بر می گرفت،رژیم را مستأصل و وحشت زده کرد؛لذا عکس العمل شدیدی نشان داد.
ماه رمضان سال 1342 مصادف با بهمن و سالگرد رفراندم قلابی شاه بود،امام خمینی در حصر بودند و امکان برنامه ریزی برای ماه مبارک از طرف ایشان نبود. اما در غیاب ایشان مراجع و روحانیت و به خصوص شاگردان نزدیک امام و مردم متدین به کار پرداختند و مشعل مبارزه ره روشن نگه داشتند. طلاب و فضلای حوزه نیز با استفاده از ماه مبارک رمضان به اطراف کشور رفتند و به آگاهی بخشیدن و افشاگری رژیم شاه پرداختند.
آیت الله خامنه ای و دوستان نیز با برنامه ی حساب شده راه افتادند. ایشان در این باره می فرمایند:
(از قم که راه افتادیم با یک اتوبوس که حدود سی نفر طلبه داشت،حرکت کردیم.داخل اتوبوس طلبه ها با رتبه های مختلف نشسته بودند. همان طور سر راه پیاده می شدند،و من آخرین نفر بودم که باید کرمان پیاده می شدم).
ایشان در کرمان دو سه روزی به سخنرانی و مذاکره با علما و طلاب و افراد مبارز پرداخته و سپس با ماشین به زاهدان می روند. در زاهدان در مسجد جامع به منبر می روند و مردم استقبال خوبی می کنند.
هر چه به روز ششم بهمن نزدیک می شود ایشان صراحت بیشتری به خرج می دهند. بالاخره روز پانزدهم رمضان که تولد حضرت امام مجتبی (علیه السلام) است،سخنرانی داغ و پر محتوا و پرشوری را ایراد می کنند که ساواک آن جا،شب همان روز یعنی شب شانزدهم ماه مبارک رمضان ایشان را دستگیر می کند و با هواپیما به تهران می فرستد. ایشان را یک شب در پادگان سلطنت آباد نگاه می دارند و فردای آن روز ایشان را به زندان قزل قلعه تحویل می دهند که آن موقع زندان مخوف و مشهور ساواک بود و بدترین شکنجه ها را در آن جا می دادند.
حدود دو ماه هم این زندان طول می کشد؛زندانی که به صورت انفرادی و همراه با توهین و اهانت های شدید،تهدید به قتل و شکنجه های هولناک و دیگر سختی های زندان بود.
اما پس از آزادی،اولین اقدام این روحانی شجاع و نترس این بود که به دیدار امام در منزلی واقع در قیطریه که در حقیقت زندانی محترمانه بود،می روند و موفق می شوند به دیدن امام مشرف شوند و به اتفاق شهید حاج آقا مصطفی خمینی یک ربع در خدمت امام بمانند و به قول خودشان:
(خستگی را از تنم دور کرد و به قدری ذوق زده بودم که گریه کردم و امام خیلی ملاطفت فرمودند. به امام عرض کردم از این ماه رمضان به علت نبودن جناب عالی آن طور استفاده نشده که باید بشود؛لذا از حالا باید به فکر محرم آینده بود).
آیت الله خامنه ای دوباره با استفاده از تجربیات به مبارزه پرداخت،و مهم ترین تجربه ای که به دست آمده بود این بود که برای مبارزه ی طولانی باید تشکّل داشت تا کارها با مشورت و همفکری و امکانات بیشتر و ارتباط بهتر انجام شود.

ایجاد تشکیلات

بدین منظور در قم آیت الله خامنه ای و عده ای دیگر از روحانیت مبارز و در خط امام جلسه ای تشکیل می دهند و درباره ی ایجاد تشکیلاتی مخفی به مذاکره می پردازند،که بعضی از آنها عبارات بودند از: آقایان آیت الله مشکینی،شهید آیت الله قدوسی،مرحوم آیت الله ربانی املشی،مرحوم آیت الله ربانی شیرازی،آیت الله هاشمی رفسنجانی،آیت الله مصباح یزدی،آیت الله آذری قمی،و آیت الله امینی نجف آبادی و...
هدف از این تشکیلات این بود که مقدمه ای بشود برای متشکل کردن کلیه ی فعالیت های حوزه ی علمیه ی قم و مردم،در جهت و خط امام. این تشکیلات بی سر و صدا شروع به کار می کند،اساسنامه هم نوشته می شود.حق عضویت مقرر شده و دریافت می گردد،منشی هم آقای مصباح یزدی انتخاب می شود که صورت جلسات و اساسنامه و مطالب دیگر با با خطی شبیه به خط دعانویس های سابق می نویسد،به نحوی که جز خودش کسی نتواند آنها را بخواند و اگر به دست ساواک افتاد خیال کند که از دعاها و طلسمات سابق است و سوء ظن نبرد.
در سال 1344 این تشکیلات لو می رود؛زیرا پس از دستگیری آیت الله آذری در منزل ایشان ساواک به اساسنامه دست می یابد.آقای آذری را زیر شکنجه می برند و بعضی دیگر را دستگیر و بعضی از جمله آیت الله خامنه ای فراری می شوند.
آقایان خامنه ای،هاشمی رفسنجانی و مصباح به تهران می آیند و آیت الله خامنه ای با آقای هاشمی هم خانه می شوند،البته مدتی قبل از این حادثه آیت الله خامنه ای به علت ترجمه کتاب (آینده در قلمرو اسلام) از مشهد متواری شده بود؛زیرا مطالب این کتاب به خصوص مقدمه و پاورقی های ایشان،ساواک را به شدت نگران و ناراحت کرده بود.
ساواک کتاب را در چاپخانه توقیف کرده و دو نفر از مسؤولین چاپخانه را گرفته بود؛اما کتاب از طریق دیگر چاپ و پخش می شد. و همین ساواک را خشمگین تر نموده و در دستگیری و تعقیب آیت الله خامنه ای مصرتر می کرد. به خصوص که مسأله ی تشکیلات در قم نیز فاش شده بود. در این زمان شهید آیت الله قدوسی را ساواک دستگیر و بازجویی و آزاد کرد. شهید آیت الله قدوسی در این بازجویی ها متوجه شده بود که ساواک قضیه تشکیلات را فهمیده است. لذا به آقای هاشمی خبر می دهد و در یک جلسه چهار نفره (آقایان خامنه ای،هاشمی،قدوسی،و امینی نجف آبادی) در منزل شهید باهنر در کوچه ی شترداران،خیابان ری مسایل مطرح می شود و قرار می گذارند که فعلاً به اصطلاح جایی آفتابی نشوند و رعایت احتیاط را بکنند و آیت الله خامنه ای هم به مشهد نروند.
اواخر سال 1345 با آزادی برخی از دستگیر شدگان،قضیه از حدّت می افتد. لذا ایشان برای زیارت به مشهد مقدس سفر می کنند،و طبیعی است که سفر در زیارت خلاصه نمی شود و کارهای دیگر هم انجام می دهند. لذا وقتی ساواک از فعالیت ها مطلع می شود روز چهاردهم فروردین 1346 آیت الله خامنه ای را در مشهد برای چندمین بار به بهانه ی کتاب دستگیر می کنند و به زندان می برند. حدود چهار ماه در زندان می مانند،با فشارهای شدیدی که ساواک وارد می ساخت؛اما با تأییدات الهی ساواک را فریب می دهند و ساواک نمی تواند مطالبی را از ایشان به دست آورد.

منبع:
کتاب،ولایت فقیه در عصر غیبت،علیرضا رجالی تهرانی،انتشارات نبوغ،چ دوم،1383،صص319 تا 328


قطرهای از دریای قدر

قطره‌ای از دریای قدر

 

قطره‌ای از دریای قدر

 

متن زیر سخنرانی منتشر نشده‌ای است از مجموعه‌ی "أحادیث السَحر" که امام موسی صدر در سال‌های 1975 تا 1977 در رادیوی رسمی لبنان ایراد کرده است.

 مترجم: علیرضا محمودی


حم؛ و الکتاب المبین؛ إنا انزلناه فی لیلة مبارکة إنا کنا منذرین؛ فیها یفرق کل امرٍ حکیم؛ امراً من عندنا إنا کنا مرسلین؛ رحمة من ربک إنه هم السمیع العلیم. حا، میم؛ سوگند به این کتاب روشنگر؛ ما آن را در مبارک شبی نازل کردیم. ما بیم دهنده بوده‌ایم؛ در آن شب هر فرمانی بر حسب حکمت صادر می‌شود؛ فرمانی از جانب ما و ما همواره فرستنده آن بوده‌ایم؛ رحمتی از جانب پروردگارت و هر آینه او شنوا و داناست».


این‌ها آیاتی از سور‌ه‌ی دخان هستند؛ این سوره بدان علت که کلمه‌ی «دخان» در آن آمده است، دخان نامیده شده است و از سوره
هایی است که در شب قدر می‌خوانند. این آیات ابتدایی، آشکارا نشان می‌دهد که سوره به‌طور مشخص به موضوع «لیلةالقدر» میپردازد. بنابراین بهتر است که ما نیز درباره‌ی همین موضوع صحبت کنیم؛ هرچند که موضوع پیچیده‌ای است و در میان مسلمانان جزو اسرار به‌شمار می‌آید.


این سوره مفهوم «لیلةالقدر» را روشن می‌کند؛ معنایی که با مفهوم شایع و رایج آن متفاوت است. چرا که می‌فرماید: «ما قرآن را در شبی مبارک نازل کردیم» و در سوره‌ی «إنا انزلناه فی لیلةالقدر» بر این تأکید شده که قرآن در شب قدر نازل شده است. بنابراین «شب مبارک» همان شب قدر است که قرآن در آن شب نازل شده است. 

امام موسی صدر


این آیه‌ها چنین معنایی برای شب قدر تفسیر می‌کنند: شب قدر، همان شب نزول قرآن است؛ در قرآن هر چیزی روشن شده و حلال و حرام و صحیح و فاسد و نیز حقایق شرعی توضیح داده شده است. همچنین تعریف همه‌ی ارزشهای غیبی و مفاهیم تعالیم آسمانی آمده است.


«إنا انزلناه فی لیلة مبارکة إنا کنا منذرین»؛ این جمله [از نظر نحوی] حال است برای جمله‌ی پیشین و معنایش این است که ما قرآن را در شب قدر نازل کرده‌ایم، در شبی مبارک، در حالی که ما در آن شب بیم‌دهنده بودیم؛ یعنی بر آن بودیم که انذار دهیم و در صدد خلق و تکوین نبودیم. این بدان معناست که بر آن بودیم آنچه را جایز نیست و همچنین محرمات را تشریع کنیم.


«فیها یفرق کل أمر حکیم»؛ همه‌ی امور محکم و ثابت را در این شب توضیح می‌دهند. این امر محکم چیست؟ «أمراً من عندنا إنا کنا مرسلین» همچنین این جمله
حال است برای جمله پیشین؛ یعنی در حالی که ما فرستاده بودیم و در صدد فرستادن تعالیم دینی و احکام اسلامی، این امور محکم را می‌فرستادیم.


خلاصه‌ی معنای آیات این است که: ما در حال انذار و در حال فرستادن رسولان و در حال رحمت از سوی خدا، قرآن کریم را در شب مبارک نازل کردیم. پس شب قدر همان شب مبارک است. در حقیقت شب توضیح ابعاد هر چیزی است. شب نزول قرآن یا به تعبیر امروزی، شب قانون. بنابراین هنگامی که مسلمانان شب قدر را گرامی می‌دارند، در حقیقت خاطرات عزیزترین شب از شب‌های تاریخ خود را گرامی می‌دارند؛ شبی که قرآن کریم در آن نازل شده و همه چیز برای امت تعریف شده و راه برای او تبیین شده است.


زمانی که این شب را گرامی می‌داریم در حقیقت با این شب تجدید عهد می‌کنیم و در برابر خویش، تصویر جدیدی از نزول قرآن قرار می‌دهیم تا گذشته‌ی خویش را محاسبه و بررسی کنیم و راه و تصمیم آینده را برگیریم.


در روایاتی که از رسول خدا(ص) نقل شده، آمده است که شب قدر تا روز قیامت در این امت باقی است. معنی احادیث این است که شب قدر معنای دیگری غیر از مفهوم نزول قرآن نیز دارد. قرآن در شب قدر نازل شده اما در این شب مبارک چیز دیگری نیز وجود دارد.


آن چیز، چیست ای کسانی که این شب را گرامی می‌دارید و به آن ایمان دارید؟ در این شب مبارک چه چیز نازل شده است؟

امام موسی صدر


به اعتقاد من، معنی شب قدر، به‌شدت با مفهوم روزه در ماه رمضان مرتبط است. ملاحظه می‌کنیم که روزه، آماده‌سازی انسان روزه‌دار است برای اینکه در درجه‌ی اول حجاب را از برابر دیدگان عقل بردارد؛ پس سبب می‌شود که او ببیند و فکر کند و بیاموزد و بیشتر از روزهایی که زیاد غذا می‌‌‌خورد، بفهمد. از سوی دیگر روزه انسان را نسبت به دردهای دیگران حساس می‌کند و این‌گونه عاطفه‌ی او را حساس‌تر و فراگیرتر می‌کند.


سوم این‌که روزه، نوعی آمادگی و پایداری در خود انسان است؛ چرا که او در برابر خواهش‌ها و وسوسه‌ها و سختی‌ها می‌ایستد و در نتیجه صبر او افزون می‌شود و صبر با روزه رابطه‌ای ژرف دارد. در آیه‌ی کریمه می‌فرماید: «و استعیینوا بالصبر و الصلاة»؛ معنای صبر در احادیث همان روزه است.


ملاحظه می‌کنیم که روزه به انسان روزه‌دار سه ویژگی می‌بخشد: فهم بیشتر، احساس بیشتر و صبر بیشتر. این عناصر سه‌گانه، در حقیقت وسایلی است تا آدمی برای آینده‌ی خویش و تعیین سرنوشت خود، تصمیم بگیرد. پس انسانی که روزه می‌گیرد، در نتیجه‌ی روزه‌ی خود، نگرشی واضح‌تر دارد و دردهای جامعه را بیشتر حس می‌کند و صبر او برای ادامه‌ی راه، افزون‌ می‌شود. این انسان، کسی است که می‌تواند تصمیم بگیرد و راهی برای آینده‌ی خویش ترسیم کند و سرنوشت خویش را از خلال این تصمیم مشخص کند.


بنابراین، ماه رمضان، دوره‌ی آموزشی است که سرنوشت انسان را مشخص می‌کند و معنایش این است که سرنوشت او طی سال آینده بر اساس چارچوبی که در ماه رمضان طراحی می‌شود، در قلب مؤمن و در آن درجه‌ای که مؤمن بدان می‌رسد، شکل می‌گیرد. این بدان معنی است که ماه رمضان ماه آموزش است و در نتیجه، ایام قدر آن هنگام که آدمی به این دوره‌ی آموزشی می‌رسد، به درجه‌ی کاملی رسیده است.


این درجه به طبیعت حال در دهه‌ی آخر ماه رمضان قرار دارد و بنابراین بسیاری از روایات تأکید دارد که شب قدر یکی از شب‌های دهه‌ی آخر ماه رمضان است. در برخی از روایات آمده است که هر انسانی شب قدری دارد که با شب قدر انسان دیگر تفاوت دارد و این معنا کاملاً بر مفهومی که از ارتباط میان شب قدر و روزه برگرفتیم، منطبق است.


معنای دیگری نیز وجود دارد که با مفهوم دعا مرتبط است. هنگامی که آیات روزه را در ماه رمضان ملاحظه می‌کنیم، درمی‌یابیم که قرآن کریم، آیه‌ی دعا را ضمن آیات روزه قرار داده است: «و إذا سألک عبادی عنی فإنّی قریب اجیب دعوة الداع إذا دعان». این آیه در وسط آیات روزه است؛ بنابراین آشکارا میان دعا، استجابت دعا و روزه، ارتباط وجود دارد.

امام موسی صدر


طبیعی است انسانی که نگرشی واضح‌تر و شعور و احساس بیشتری دارد و در نتیجه عقل و قلب او به نور ایمان، نورانی است، به خدا نزدیک‌تر است و دعای او مستجاب. بی‌شک دعا تأثیری شگرف در سرنوشت انسان و در تصمیم برای این سرنوشت دارد. بنابراین ماه رمضان، زمان استجابت دعاست و دعا در این حالت، حال صفای قلب، حال دوری آدمی از کینه‌ها، حال نگرش انسان و احساس و صبر او است.


در این حالت است که شرایط دعا، مهیا و فراهم است و دعای آدمی مستجاب؛ در نتیجه ماه رمضان ما در سرنوشت ما تأثیر می‌گذارد. همچنین این معنی بر معنای دوم منطبق است؛ بدین اعتبار که رسیدن آدمی به درجه‌ای عالی از مقام استجابت دعا، عادتاً در دهه‌ی آخر است؛ چرا که زمانی طولانیاز روزه گذشته است. بدین ترتیب به معنای جدیدی برای شب قدر می‌رسیم که در این امت استمرار دارد. شاید که شب قدر، معنای دیگری نیز داشته باشد که خدا از آن مطلع است.


و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته


امام موسى صدر

 

 

پیام
به کنگره‌ بزرگداشت امام موسى صدر

 

گرامی‌داشت عالم فرزانه و اندیشمند پیشرو، علاّمه سیدموسى صدر که اکنون به همت شما حضار محترم صورت می‌گیرد، اقدامى پسندیده و دیرهنگام است که شاید بتواند قدردانى و سپاس به‌جایى محسوب شود از بخشى از خدمات بزرگى که آن عالم مبتکر و پرنشاط در مدتى نزدیک به بیست سال در صحنه‌ى اجتماعى و سیاسى لبنان به شیعه و به لبنان تقدیم کرد.

برای مطالعه‌ی متن سخنرانی منتشر نشده‌ای از  امام موسی صدر درباره‌ روزه و شب قدر، بر روی عکس کلیک کنید


وحدت و هویت بخشیدن به شیعه‌ى لبنان و ایجاد هم‌زیستى و احترام متقابل میان پیروان ادیان و طوائف سیاسى در آن کشور از سویى و صراحت در معرفى رژیم غاصب صهیونیست به‌عنوان «شرّ مطلق» و اعلام حرمت همکارى با آن از سوى دیگر و بالاخره ابراز ارادت و صمیمت نسبت به رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، چه در عرصه‌ى فرهنگى و نوشتارى و چه با همکارى با عناصر مبارز ایرانى در مدتى طولانى، از این عالم بزرگوار که فرزند حوزه‌ى علمیه‌ى قم و بازمانده‌ى یکى از خاندان‌هاى بزرگ علمى در جهان تشیع است، شخصیتى همه‌جانبه پدید آورده بود و چنین بود که امام راحل بزرگوار ما دلبستگى و تکریم خود به این شخصیت معزّز را از اوائل پیروزى انقلاب با بیانات گوناگون ابراز داشتند.

یقیناً محروم شدن صحنه‌ى لبنان از حضور چنین عنصر ممتاز و ارزشمندى، یک خسارت بزرگ بوده و هست که متأسفانه عکس‌العمل مناسب خود را از سوى مدعیان طرفدارى از حقوق بشر دریافت نکرده و امیدواریم بى‌خبری‌ها در این قضیه با همت صاحبان همت و مسؤولیت، پایان یابد.

و السّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

 سیدعلى خامنه‌اى


اگه منطقی ومنصف باشیم...

محصولات سال گذشته به مراتب قوی‌تر ‏بوده و آنچه مسلم است، دیدگاه «بزن در رو» به شدت بر محصولات امسال رسانه ملی در ‏ماه مبارک رمضان سایه افکنده و بدون هیچ اغراق هر چهار سریال شبکه‌های سراسری ‏مشکلات زیادی در محتوا، داستان، بازیگری و موضوع خود دارند.


در حالی که سریال ماه رمضان یکی از شبکه‌های اماراتی به خاطر احساس توهین به ‏برخی قبایل و اقوام منطقه‌ای در عربستان تعطیل شد، سریال سراسر ضعف و ‏حیرت‌انگیز بزنگاه، بی‌توجه به نامه شورای نظارت بر صداوسیما به ضرغامی، همچنان ‏در حال پخش است.‏


به گزارش خبرنگار «تابناک»، در شرایطی که بدترین اشاره‌های ممکن از زندگی و واکنش‌‏های زندگی یک فرد معتاد از مشکلات دستشویی رفتن وی تا بازی با حرکات زشت ‏انگشتان دست که در فرهنگ غربی معنی بسیار زشتی دارد، به راحتی و بدون هیچ ممیز ‏اخلاقی و اجتماعی روی آنتن شبکه جوان رسانه ملی می‌رود، متولیان سیما و این ‏شبکه همچنان برای قطع پخش این سریال، دچار سردرگمی و وقت‌گذرانی هستند.‏


بخش نخست این سریال، بی‌توجه به پرداخت ضعیف در رویه‌های اشتباه مردم برای کفن ‏و دفن اموات در سال‌های اخیر، توهینی بسیار آشکار و گستاخانه به مداحان اهل بیت ‏عصمت و طهارت (ع) و هیأت‌های مذهبی بود.‏


این مسیر که به تازگی توسط برخی بازیگران، مجریان و چهره‌های به اصطلاح ‏روشنفکر فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی راه افتاده، به گونه‌ای گسترش یافته ‏که برخی از آنها، حتی آزادانه برخی صحنه‌های عزاداری و واکنش‌های عاطفی مردم در ‏هیأت‌های مذهبی را به نمایش درمی‌آورند.‏

به راستی در کدام یک از خانواده‌های کشورمان، جنازه متوفی را به داخل اتاق‌های خانه ‏برده و پای جنازه چرندیاتی به عنوان نوحه و مصیبت بر آن مرده می‌خوانند؟ در کدام ‏خانواده ایرانی، زن عزادار به تنهایی در میان مجلس مردان جیغ و شیون کرده و خودش ‏را به این سو و آن سو پرت می‌کند؟ در کدام مجلسی، مداح دایم طلب آب می‌کند، یا در ‏کدام مراسم ختمی شاگردان مغازه داماد خانواده با دست بر سر کوبیده یا به جای گریه ‏صدای انکر الاصوات از خودشان درمی‌آورند؟ آیا بیشتر از این می‌توان اشاره‌های ‏آشکار و مستقیمی به هدف توهین و تمسخر بر جامعه مذهبی و هیات‌های آن روا ‏داشت؟ چرا متولیان رسانه ملی و دستگاه‌های متعدد نظارتی در آن مانند پخش شبکه ‏سوم و شورای معارف سیما در برابر این روش توهین آمیز و گستاخانه که بعضی از ‏آنها حکم بدعت گذاشتن را دارد، سکوت می‌کنند؟!


متأسفانه، در سریال پیشین تولید شده رضا عطاران برای نوروز در شبکه سوم هم شاهد ‏بیان کلمات، اصطلاحات و لغات زشت خاصی بودیم که در شأن رسانه ملی و ‏خانواده‌های اخلاقگرای جامعه ما نبود، ولی متأسفانه با مسامحه و سکوت مسئولان ‏شبکه سوم گذشت.‏
اما حالا سریال نیم بند و کم اثر بزنگاه نه تنها نتوانسته مدخلی مناسب برای اوقات فراغت ‏سالم مردم در شب‌های ماه مبارک رمضان باشد، بلکه در وضعی بسیار نامناسب به ‏محصولی توهین‌آمیز به طبقه سنتی، اخلاقگرا و مذهبی جامعه تبدیل شده، به ‌گونه‌ای که ‏حرکات و اشاره‌ها در آن آشکارتر از بخش نخست می‌شود.‏


استفاده از حجاب چادر برای زن احمق و کم شعور داستان که شوهرش دایم در کافی ‏شاپ به دنبال بی بند و باری است و از یک معتاد به مواد مخدر آشنایی بیشتری دارد، چه ‏معنایی می‌تواند داشته باشد؟


توهین به دختران سنتی و مذهبی جامعه که در سال‌های اخیر همه داشته‌های فرهنگی و ‏سنتی خود را فدای برداشتن ابرو و غربی ساختن ظاهر خود نکرده‌اند، در قالب سیاه ‏کردن پشت لب دختر بازیگر سریال که از قضا او هم کسر شعور و حماقت علنی از ‏خودش بروز می‌دهد، چه نتیجه‌ای در بردارد؟


مانور روی دختر دیگر خانواده که ظاهر غربی داشته و به اصطلاح روی مد است و ‏اشاره‌های واضح او به کارگر داخل نانوایی پدرش یا هر مرد خوش تیپ دیگر، چه نوع ‏پیام رسانی به جامعه پانزده میلیونی زنان و دختران بین پانزده تا سی سال ایرانی دارد؟


آیا به واقع، نظارت و ارزشیابی اجتماعی و اخلاقی ورای نظارت کیفی و فنی بر این سریال ‏به جایی رسیده که مردم باید برای در امان ماندن ذهن و فکر جوانان و خانواده‌هایشان، ندیدن تصاویر زشت آن را به یکدیگر پیشنهاد بدهند؟‏


از طرفی، وقتی متولی رسانه ملی که بر روند داستان سریال‌های پر بیننده‌ای مانند ‏ساعت شنی، یک مشت پر عقاب، شهریار و . . . نظارت دقیق داشته و حتی پایان برخی ‏سریال‌ها با نظر ایشان تنظیم می‌شود، چرا در این مورد بی تفاوت بوده و حتی یک ‏بخش از این محصول بسیار ضعیف و پر حاشیه را ندیده است؟!‏


به خلاف وعده معاونت سیما، به نظر می‌رسد محصولات سال گذشته به مراتب قوی‌تر ‏بوده و آنچه مسلم است، دیدگاه «بزن در رو» به شدت بر محصولات امسال رسانه ملی در ‏ماه مبارک رمضان سایه افکنده و بدون هیچ اغراق هر چهار سریال شبکه‌های سراسری ‏مشکلات زیادی در محتوا، داستان، بازیگری و موضوع خود دارند. ‏


اگر از نماز شب بازیگر زن با آرایش کامل در سریال شبکه اول بگذریم، به بدعت تازه ‏سریال‌های تلویزیونی این شبکه در برگزاری ختم و شب هفت در منزل و مجلس مختلط ‏خانم‌ها و آقایان نمی‌توان به راحتی گذشت، اگر از فضای فردین‌واری و فیلم فارسی ‏سریال شبکه دو بگذریم، از تزریق وهن و اوهام به بهانه خلق و خوی عرفانی در ماجرای ‏سمنو پزان و ریختن کیسه گندم نمی‌توان گذشت و اگر از جذاب‌سازی یک قاچاقچی ‏مواد مخدر و یک قاچاقچی اشیای عتیقه و ابله کردن مأموران نیروی انتظامی بگذریم، از ‏بی‌مایه بودن داستان و فیلمنامه کارگردان مجموعه‌های موفق سیما در سریال شبکه ‏تهران نمی‌توان به راحتی گذشت. ‏

اندک مراجعه به آمار و شنیدن پیشنهادها و انتقادهای مردم، می‌تواند دریچه‌های ندیده و ‏نشنیده بیشتری را بر این گزارش بگشاید و کمک کسانی شود که در آستانه رمضان، ‏محرم و نوروز به خاطر می‌آورند که باید آنتن رسانه ملی را با محصولی هر چند ضعیف ‏پر کنند.‏
این بی‌تفاوتی‌ها و ضعف‌های آشکار، در حالی است که شبکه‌های فارسی زبان لس‌‏آنجلسی در تلاش دوباره و گسترده‌ای برای دور کردن مردم از روحیه مذهبی و بی‌‏تفاوتی مردم به مناسبت‌های دینی مانند محرم، صفر، رجب، شعبان، رمضان و دیگر ایام ‏پربرکت دینی هستند، اما در کمال تعجب، در این سو و در قلب کشوری مسلمان و شیعه و ماه پر خیر و برکت ‏رمضان، رسانه ملی که با بودجه میلیاردی بیت‌المال اداره می‌شود، توان ساخت ‏چند مجموعه بی‌اشکال و از آب گذشته را ندارد و بدتر آن که توقع داریم، جامعه به کمک ‏محصولات مناسب آن، گرفتار فرقه‌های خلق‌الساعه به ظاهر عرفانی و گروه‌های التقاطی ‏شیطان پرست و غربی نشود! ‏

دیدن دوباره بخش نخست این سریال با حرکات زشت بازیگران دست چندم آن که در ‏عزای پدر خانواده انجام می‌شود، نماد عینی از تمسخر هیأت‌های مذهبی و واکنش‌های ‏عاطفی مردم به روضه و مدح بر مصیبت آل الله است و این در شرایطی است که رسانه ‏ملی، پس از ممنوع‌الپخش کردن چهره مداحان به بهانه‌ها و غرغرهای سیاسی برخی ‏گروه‌های وامانده از انتخابات ریاست جمهوری، حالا با این روش دریچه‌های جدیدی را از ‏برخوردهای سلیقه‌ای با ایام، هیأت‌ها و چهره‌های مذهبی نشان می‌دهد.‏


نگاهی به برنامه‌های گوناگون رسانه ملی در ایام رجبیه و شعبانیه و بریده شدن پای ‏مداحی و شادمانی مذهبی جز یک شبکه در این روزها از برنامه‌های سیما، نشان می‌دهد، ‏جریانی با قدرت تمام در حال حذف این روحیه دینی از ذایقه رسانه ای مردم است و ‏متأسفانه این حرکت آرام و هدفمند در ظاهر دینمدار و متعهد مدیران شبکه‌ها به چشم ‏متولیان و دستگاه‌های نظارتی شبکه‌های سیما نمی‌آید.‏


(برگرفته ای از عشق سرخ)